کودک درون:
یه وقتایی همه چیز عادی به نظر میرسه… یه گفتوگوی معمولی، یه اختلاف کوچیک… ولی یهدفعه، صدات بالا میره، قهر میکنی، یا کل رابطه رو زیر سؤال میبری.
و بعد همه میگن: «این واکنش چرا اینقدر تند بود؟»
اما ته دل تو فقط یه چیز بوده:
میخواستی بگی نه!
میخواستی بگی «دوست ندارم اینجوری باشه…»
یا حتی «منو ببین، حرف منم مهمه…»
اون لحظه، در واقع یه آدم بزرگ تصمیم نگرفته بود؛ بلکه اون کودک ۲ سالهی درونت (کودک درون) بوده که از ته دل داد زده.
بچهای که تو همون سن، یاد گرفته بود برای خواستههاش بجنگه، چون کسی گوش نمیداد.
و حالا، هر بار کسی ردت میکنه یا کنترلت میکنه، همون کودک میاد وسط
در این سن، بچهها برای اولین بار دارن «من» رو کشف میکنن. میفهمن که جدا از مادر یا مراقبشون هستن.
و با گفتن «نه»، دارن هویت مستقل خودشون رو اعلام میکنن.
تو بزرگسالی، وقتی احساس میکنی نظر یا خواستت نادیده گرفته شده، همین کودک ۲ ساله (کودک درون) بیدار میشه؛ اون بچهای که هیچ ابزار دیگهای برای اثبات خودش نداشته، جز لجبازی، قهر، یا «نه» گفتنِ شدید.
از نظر نوروسایکولوژیک، تو این سن، آمیگدالا (مرکز واکنشهای هیجانی و ترس) فعالتره، و بقیه ماجرا در پادکست…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.